جك و لطيفه

ashil_42

Registered
Messages
14
خدایا پس چرا من زن ندارم؟ !!!
خدایا پس چرا من زن ندارم؟
زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟
دوتا زن دارد این همسایه ما
همان یک دانه را هم من ندارم
آژانس ملکی امشب گفت با من:
مجرد بهر تو مسکن ندارم
چه خاکی بر سرم باید بریزم؟
من بیچاره آخر زن ندارم!
خداوندا تو ستارالعیوبی
و بر این نکته سوء ظن ندارم
شدم خسته دگر از حرف مردم
تو می دانی دل از آهن ندارم
تجرد ظاهرا عیب بزرگی*است
من عیب دیگری اصلا ندارم!
خودم می دانم این "اصلا" غلط بود
در اینجا قافیه لیکن ندارم
تو عیبم را بپوش و هدیه ای ده
خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟
اگر او را فرستی دیگر از تو
گلایه قد یک ارزن ندارم!​
 

ashil_42

Registered
Messages
14
طنز : آموزش بدست آوردن عشق !!!

پدر: دوست دارم با دختري به انتخاب من ازدواج کني
پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم
پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بيل گيتس است
پسر: آهان اگر اينطور است ، قبول است
پدر به نزد بيل گيتس مي رود و مي گويد:
پدر: براي دخترت شوهري سراغ دارم
بيل گيتس: اما براي دختر من هنوز خيلي زود است که ازدواج کند
پدر: اما اين مرد جوان قائم مقام مديرعامل بانک جهاني است
بيل گيتس: اوه، که اينطور! در اين صورت قبول است
بالاخره پدر به ديدار مديرعامل بانک جهاني مي رود
پدر: مرد جواني براي سمت قائم مقام مديرعامل سراغ دارم
مديرعامل: اما من به اندازه کافي معاون دارم!
پدر: اما اين مرد جوان داماد بيل گيتس است!
مديرعامل: اوه، اگر اينطور است، باشد
و معامله به اين ترتيب انجام مي شود ................
نتيجه اخلاقي: حتي اگر چيزي نداشته باشيد باز هم مي توانيد
چيزهايي بدست آوريد. اما بايد روش مثبتي برگزينيد!
 

ashil_42

Registered
Messages
14
سوالهای احمقانه*ی کامپیوتری

شرکت بریتیش تله کام یا همان BT لیستی از احمقانه ترین سوالاتی را که کاربران کامپیوتری یا اینترنتی این شرکت ازمشاوران آنها پرسیده*اند را منتشر کرد. برخی از این سوالات آنقدر خنده*دار است که حتی آنها که سوال کرده بودند نیز پس از فهمیدن اشتباه خود به احمقانه بودن آن اعتراف کرده*اند.

کاربر: کامپیوتر می*گوید هر کلیدی را (any key) فشار دهید، اما من نمی*توانم دکمه any را روی کی*بوردم پیدا کنم؟

کاربر: من نمی*توانم کانال*های تلویزیون را با مونیتورم عوض کنم.

کاربر: من با یک نفر در اینترنت آشنا شدم. می*توانید شماره تلفن او را برای من پیدا کنید؟!

کاربر: اینترنت من کار نمی کند!
مشاور: مودم را وصل کرده*اید، همه سیم*های کامپیوتر را چک کرده*اید؟
کاربر: نه الان فقط مانیتور جلوی من است. هنوز کامپیوتر و مودم را از جعبه در نیاورده*ام!

کاربر: پسر 10 ساله من برای کامپیوتر رمز گذاشته و حالا من به هیچ وجه نمی*توانم وارد آن شوم.
مشاور: رمز آن را فراموش کرده؟
کاربر: نه آن را به من نمی*گوید. با من لج کرده.

مشاور: لطفا روی مای کامپیوتر (کامپیوتر من) کلیک کنید.
کاربر: من فقط کامپیوتر خودم را دارم کامپیوتر شما پیش من نیست.

مشاور: مشکل شما به خاطر نرم*افزار «اسپای*ویری» است که روی دستگاه*تان نصب شده (Spy در انگلیسی به معنی جاسوس است)
کاربر: اسپای!؟ ببینم یعنی او می*تواند از داخل مانیتور وقتی لباس عوض می*کنم من را ببیند؟

کاربر: ماوس پد من سیم ندارد!
مشاور: من فکر کنم متوجه منظور شما نشدم. ماوس پد شما قرار نیست سیمی داشته باشد.
کاربر: پس چگونه می تواند ماوس را پیدا کند؟ یعنی وایرلس است؟
 

ashil_42

Registered
Messages
14
نبرد رستم و سهراب به روایت گردآفرید!

بعد از اینکه نسوان محترم در شغلهایی از قبیل رانندگی اتوبوس وکامیون توانایی*های بالقوه ی خود را نشان دادند و حماسه سازی کردند ...نوبت آن رسیده تا با نقل حماسه*های باستانی کور کنند چشم حسود امّل را تا هی افاضه*ی زر نفرماید که: روح نقالی حماسه با روح لطیف ضعیفه سازگار نیست و حس وحالی در مخاطب - البته حس وحالی که مورد نظر است! - به وجود نمی*آورد...

برای رفع این مشکل می توان حماسه را اندکی تلطیف کرد (هم محتوایش را هم وزنش را!)که البته گویا کرده*اند و نتیجه*اش را مشاهده خواهید فرمود...!

آخرین خبر حاکیست که تنی چند از بانوان محترم خود را برای شرکت در مسابقه*ی قویترین مردان ایران آماده می کنند تا بترکد چشم و چرخ حسود!

خب این از این.....و اما این شما و این هم نبرد رستم وسهراب به روایت گردآفرید (اولین زن نقال شاهنامه ی ایران که گویا در تالار فریدون ناصری برنامه اجرا کرده است...!)

چنین یاد دارم که گوشم شنید
مر این داستان را ز گردآفرید:

چو خورشید در آسمان سر کشید
سیه زاغ - خاک تو سرش- پر کشید

تهمتن سوی آینه شد روان
پس آنگه بپوشید ببر بیان

دو دوری بچرخید و خود را بدید
"چه خوشگل شدم" گفت و از جا پرید

در آن آینه عکس خود بوس کرد
خودش را برای خودش لوس کرد

سبیل خودش را بسی شانه زد
به زیر بغل نیز افشانه(۱) زد!

نهاد آن یل نامی و تاج بخش
یکی چار پایه به نزدیک رخش

سوارش شد و بعد ویراژداد
به جولان هوای درساژ(۲) داد

از آنسو شنو حال سهراب یل
که در خوشگلی بود ضرب المثل

در آورد سهراب تی شرت بزم
پس آنگه بپوشید خفتان رزم

بر آن زلف عقرب بمالید ژل
بزد تیر مژگان خود را ریمل

دو ساعت جلو آینه ایستاد
به موهای زیباش حالت بداد

بگفتا که امروز با ماست شانس
به میدان سپس رفت با یک آژانس

دو خوشگل به ناز و ادا و قمیش
به میدان رسیدند با ایش و ویش

خرامان دو یل پیش هم آمدند
و با غمزه مشغول کل کل شدند!

چنین گفت سهراب یل : کای خرفت
کنون مرگ آمد خِرت را گرفت

بگویی اگر حرف بی تربیت
همینجا جرت می دهم از وسط(!)

تهمتن بشد قرمز و گفت : وا!
چه حرفای زشتی! پنا بر خدا

چرا گرد و خاک این وسط می کنی؟
منو جر بدی؟؟... تو غِلط می کنی!!

جلو رفت رستم ورا کرد : اَخ!
دماغ حریفش کمی گشت پخ!

بزد جیغ : مُردم ! کجایی ننه؟
بیا! این هیولا منو می زنه!

برو گمشو اکبیری بی کلاس
که ایران و توران همه ش مال ماس!

در این بین و در حیص و بیص نبرد
تهمتن دوباره یکی حمله کرد

کشید آنزمان گیس سهراب را
بیاورد بر چشم او آب را

سپس یک لگد زد به ساق جوان
که اشک از دو چشمان او شد روان

سُهی چونکه این ضربه خورد از رُسی!
بگفت:این تویی یا "پائولو روسی"؟!(۳)

جلو رفت سهراب یل سوی او
گرفت از تهمتن لُپِ چون هلو !

یکی نیشگون از لُپانش گرفت
تو گویی که از درد جانش گرفت

چنین گفت رستم به هول و ولا:
عجب ناقلایی تو !شیطون بلا!!

به ناگاه خم شد به روی زمین
درآورد کفش خودش را به کین


بزد بر ملاجش یکی لنگه کفش
که شد قسمت عمده ی آن بنفش!

بشد ضربه ی مغزی آن پور پاک
ولو گشت حیوونکی روی خاک

بگفتا : نشونت میدم ای خشن!
الهی تو چشمات بره خاک و شن!!

ز بچه محلهای ما یک نفر
برد سوی رستم از اینجا خبر

که : ای آقا رستم بیا زود باش
که سهرابتو کرده اند آش ولاش

چو رستم شنید این یهو جیغ کشید
یقه هفت پیراهنش را درید

بزد چنگ بر لپ که : رستم منم!
الهی خدا بشکنه گردنم!

بگفتا : بابایی! منم پور تو!
چرا وا نکردی چش کورتو!!

پی کشتن پور خود آمدی
دیگه با تو قهرم ...تو خیلی بدی!

به مامانی خود نگفتم اگر
یه آشی برایت نپختم(!) اگر

بزد جیغ رستم از این فعل بد:
ایشالّا (!) خداوند مرگم دهد!

اوا خاک عالم! ...تو هستی بابا؟!
بمیرم الهی !..نگفتی چرا؟

چو گریید آن شبه " لی وان کلیف"!(۴)
کلینکسی آورد بیرون ز کیف!!

کلینکس را اول از هم گشود
سپس از دل و جان یکی فین نمود!

ز فین فین رستم در آن پهن دشت
"زمین شش شد وآسمان گشت هشت"!

چو "وی جی"(۵) در آغوش گرم پدر
برفت اینچنین جان سهراب ، در!
.................................................
(۱) افشانه: در آن روزگار به "اسپری" اطلاق می شد!

(۲) در ِ ساژ: به حرکات موزون اسب هنگام طی طریق می گفتند!

(۳) Paulo rossi: از سرداران پا به توپ روم باستان در ۱۹۸۲ سال قبل یا بعد میلاد!!

(۴) Lee van cleef: از "بد"های معروف و جیره*خوار "سرجولئونه" !

(۵) وی*جی: "وی جی بن اِشوینی"! ... مقتول به دست پدر در دیار هندوستان، که فردوسی و گردآفرید بخش پایانی داستانشان را از سرنوشت او اقتباس کرده اند!
 

ashil_42

Registered
Messages
14
چگونه مربی تیم ملی انتخاب کنیم؟

انتخاب مربی برای تیم ملی یک کار ضروری است. البته معمولا این کار در نتیجه بازیها نقشی ندارد، اما به هر حال نمی*شود که تیم ملی بدون مربی باشد. برای انتخاب مربی تیم ملی روش زیر بهترین روش است:

1- مربی خارجی بهترین راه حل است. اما نه مربیانی که از کشورهایی مانند آمریکا،* انگلیس، فرانسه، آلمان، هلند و جاهای دیگر باشند. سعی کنید از مربیان کشورهایی انتخاب کنید که مشکل سیاسی نداشته باشند.


2- مربی خارجی 3 ماه با تیم شما کار خواهد کرد و شما قطعا تیمی آماده خواهید داشت، درست در همین شرایط است که باید یادتان بیفتد که توجه به مربیان ملی تا چه حد ضروری است.

3- به مدت دو ماه با هر نوع وابستگی، خصوصا وابستگی ورزشی مخالفت کنید و با شعار «مرگ بر فلانی» مربی خارجی را از کشور بیرون کنید.

4- یک سکه را به قطر 5 سانت رنگ کنید، یک طرف قرمز و یک طرف آبی، سکه را به هوا انداخته و هر رنگی که آمد مربی آبی*پوشها یا قرمز*پوشها را سرکار بگذارید.

5- تیم شما یا آبی است یا قرمز، اگر آبی بود قرمزپوشها مخالفت می*کنند و اگر قرمز بود آبی*پوشها. سه ماه وقت دارید تا اسناد بی*کفایتی مربی را که قطعا هم مساله دارد و هم بی*عرضه است جمع کنید.

6- سعی کنید طوری برخورد کنید که هیچکس حاضر به پذیرش مربیگری تیم ملی نشود. آنوقت به یک کمک مربی تکلیف کنید که وظیفه ملی*اش را انجام دهد.

7- از همین*جا فعالیت مطبوعاتی باید آغاز شود.کمک مربی نه لیاقت دارد، نه خوش اخلاق است، نه تاکتیک می*داند و علاوه بر تمام اینها باند باز است. همه با یک صدا او را بدنام کنید.

8- مربی خارجی بهترین راه حل است. شما فرصتی تا جام جهانی ندارید. یک مربی دم دست ارزانقیمت کم مصرف و پردوام را سریعا انتخاب کنید.

9- مربی خارجی شما تیم را که آشفته بود جمع می*کند و آماده ی مسابقات می شود.

10- شما قهرمان آسیا می*شوید. مردم جشن می*گیرند و شما توی دلتان می*گویید: وای وای وای! چه مربی بلایی!

11- شما هیچ بهانه*ای ندارید. مربی شما لایق است. دستمزد کمی می*گیرد، مردم دوستش دارند و بازیکنان به او احترام می*گذارند. بنابراین در اسرع وقت برکنارش کنید.

12- حالا نوبت انتخاب یک مربی خارجی دیگر است. با هم مذاکره کنید و بدترین آنها را انتخاب کنید.

13- مربی خارجی در همه بازیها کم می*آورد. شما به بورکینافاسو می*بازید و با بنگلادش مساوی می*کنید. غیرتتان به جوش می*آید.


14- دوباره از شماره 3 شروع کنید...
 
Top